امروز فیلم «جولی وجولیا» رو دیدم. برام جالب بود. درباره ی اون با ارمی هم صحبت کردم. داستان درباره زنی بود به اسم جولی که از صبح تا شب کار می کرد و با آشپزی توی خونه خستگی شو در می برد. اون توی کارهایش از کتاب آشپزی جولیا استفاده می کرد و اعتقاد داشت که جولیا در همه مدت آشپزی حضور داره و کمکش می کنه. شوهر جولی به اون پیشنهاد میده که وبلاگی بسازه و تمام آشپزی هایی که انجام میده و اتفاقاتی که برایش می افته را در آن یادداشت کند، و او این کار را می کند. بعد از مدتی وبلاگ اون در کل وبلاگ های پر بیننده، سوم میشه. او در واقع با این کارش هم به مردم چیزی آموخته بود وهم برای زندگیش هدف خاصی را انتخاب کرده بود و این برای من جالب بود.